روزنامه معتبر "واشنگتن پست" در مقالهای به قلم "کلیفورد. دی. می" به تحولات اخیر جنگ اوکراین و روسیه پرداخته و از منظر تغییر معادلات بینالمللی به این مساله انداخته است.
ترجمه کامل این مقاله در پی میآید.
ولادیمیر پوتین با حمله به اوکراین در واقع استارت احیای سازمان پیمان آتلانتیک شمالی معروف به ناتو را زد، اتحادی که هرگز منسوخ نشده بود اما آنرا تا مرز منسوخ شدن کشاندند.
البته تقویت ناتو هدف دیکتاتور روسیه نبود. او انتظار داشت که حمله او به اوکراین این اتحاد بینالمللی مفید و ضروری را از بین ببرد اما نتیجه عکس شد.
ناتو در سال 1949 تأسیس شد تا از اشغال اروپای غربی مانند اروپای شرقی توسط اتحاد جماهیر شوروی جلوگیری کند. حتی پس از فروپاشی امپراطوری شوروی در سال 1991، بسیاری از کشورهای اروپای شرقی مشتاق پیوستن به ناتو بودند. آنها معتقد بودند که عضویت در ناتو استقلال کشورشان را تضمین می کند.
اما در مقابل، سیاستمداران اروپای غربی تمایل داشتند که پایان مأموریت ناتو را اعلام کنند و میخ آخر را بر تابوت این سازمان بکوبند. بسیاری از آنان گرفتار این توهم شدند که در این گوشه از جهان صلح طبیعی و جنگ غیرطبیعی شده است.
آنان بر این باور بودند که اختلافات، از جمله با روسیه پس از شوروی- باید از طرق "راهحلهای دیپلماتیک" به انجام برسند. بنابراین اروپای غربی دست به تضعیف توان نظامی خود زد. (البته منصفانه بگوییم، ایالات متحده نیز همین راه را رفت.)
چند سال پیش، من بطور آشکار به یک دیپلمات ارشد آلمانی تاختم و به او یادآور شدم، آلمان با هزینه گزاف آمریکا به آزادی رسید اما وابستگی فزایندهی این کشور به سوختهای فسیلی روستگ این کشور را بار دیگر در دام یک دیکتاور میاندازد. من همچنین هشدار داد که این وابستگی پس از تکمیل نورد استریم 2، خط لوله زیر آبی که قرار بود مقادیر عظیمی گاز را مستقیماً از روسیه به آلمان برساند، به شدت افزایش خواهد یافت. اما او در جواب با لحنی اعتراضی به من گفت، ما به گاز آنها وابسته نمی شویم بلکه آنها دارند به پول ما وابسته می شوند!.
یک سال پیش در چنین روزهایی، پرزیدنت طی تصمیم شگفتانگیز از اعمال تحریمهای گسترده علیه نورد استریم 2 چشم پوشی کرد و در واکنش به این تصمیم سناتور باب منندز، رئیس کمیته روابط خارجی سنا، این اقدام را یک اشتباه فاحش خواند. او متذکر شد که نمیداند "تصمیم امروز رئیسجمهوری چگونه به تلاشهای آمریکا برای مقابله با تجاوز روسیه به اروپا کمک میکند و مانع این تجاوز میشود."
این سخنان بیانگر یک حقیقت بود اما متاسفانه لازم بود که آخرین تهاجم وحشیانه روسیه به اروپا آغاز شود تا خط لوله انتقال گاز این کشور به آلمان را برای همیشه متوقف کند و اولاف شولز، صدراعظم این کشور را وادار کند تا نسبت به تعهدات خود در قبال ناتو تجدید نظر کرده و متعهد شود که در دفاع جمعی مشارکت بیشتری داشته باشد.
اما داستان اصلی درخواست فنلاند و سوئد برای پیوستن به ناتو است.
رئیس جمهور ساولی نینیستو و نخست وزیر سنا مارین، هفته گذشته در بیانیه ای مشترک اعلام کردند: "فنلاند باید بدون تاخیر برای عضویت در ناتو درخواست دهد. عضویت در ناتو امنیت فنلاند را تقویت خواهد کرد. فنلاند به عنوان عضوی از ناتو، کل اتحاد دفاعی را تقویت خواهد کرد." رئیس جمهور فنلاند خطاب به پوتین گفت: "شما باعث این کار شدید. نگاهی به آینه بیانداز."
ماگدالنا اندرسون، نخست وزیر سوئد، در جمع خبرنگاران با اشاره به تاریخ تهاجم روسیه به اروپا گفت: "حال تاریخ به دوران قبل و بعد از 24 فوریه تقسیم شده است." او همچنین یادآور شد که "چشم انداز امنیتی کاملا تغییر کرده است."
تصمیم سوئد برای من جای بسی شگفتی است. اگر نگاهی به دو قرن اخیر بیاندازیم این کشور تمام این سالها را بیطرفی کامل گذرانده است از جمله در طول جنگ جهانی دوم و جنگ سرد. پس از فروپاشی دیوار برلین، اکثر سوئدیها فکر میکردند که تهاجمات زمینی ارتشهای اروپایی به اندازه حملات وایکینگها کهنه شده است.
سوئد با روسیه مرز مشترک ندارد، اما یک ناوگان روسی در فاصله 200 مایلی در کالینینگراد، که سابقاً خاک آلمان و مرکز پروس شرقی بود، مستقر است. این منطقه جدا از خاک روسیه و در میان لهستان و لیتوانی جای خوش کرده است.
طول مرز فنلاند با روسیه 830 مایل است. فنلاندی ها بیش از یک قرن تحت حاکمیت روسیه قرار داشتند اما در سال 1917 توانستند به استقلال دست یابند. اما متاسفانه کمتر از یک نسل بعد، در سال 1939، شوروی علیه این کشور یک جنگ سخت زمستانی را آغاز کرد.
فنلاندیها، با تعداد کمی تانک یا هواپیما و حمایت اندک کشورهای اروپایی که درگیر یورش نازیها بودند، شجاعانه از خود دفاع کردند - بسیاری از آنها روی اسکی، استتار شده در سفیدی زمستان، جنگلهای پوشیده از برف را با خون دهها هزار سرباز شوروی آغشته کردند و افسانهای متعددی از پرتاب کوکتل مولوتف (اختراع فنلاندی) به داخل تانکهای شوروی آفریدند.
جیمز بروک، که سالهای متعددی را به عنوان خبرنگار در مسکو و کیف گذرانده در مقالهای که اخیرا درباره جنگ زمستانی منتشر کرده به سیمو هایاها، کشاورز فنلاندی اشاره میکند که برای دفاع از از خاکش به تکتیرانداز تبدیل شده بود و "در گودالهای برفی خود را مخفی میکرد و برفها را بگونهای کنار میزد که با هر شلیکی برفها به هوا پرتاب نشوند. او برای اینکه از دهانش بخار خارج نشود، دهانش را پر از برف میکرد، او توانست در طول این مبارزه 500 سرباز شوروی را در کمتر از 100 روز بکشد. او تنها در یک روز، 28 شلیک کرد و به همین خاطر شورویها از او به عنوان "بلایا اسمرت" به معنی مرگ سفید، یاد میکردند. این مقاومتها موجب شد که روسیه نتواند فنلاند را بطور کامل فتح کند و 11 درصد خاک این کشور را بدست بگیرد.
با تمام این اوصاف باید یادآور شوم که قوت و اقتدار ناتو که توان دفاع از استقلال، حقوق و ارزشهای اصلی اعضای خود را دارد به نفع منافع ملی ایالات متحده خواهد بود. قرار بود سازمان ملل متحد چنین نقشی را به عهده بگیرد اما متاسفانه مستبدان و دولتهای غیردمکراتیک توانستهاند بر بسیاری از آژانسهای سازمان ملل مسلط شوند و از کارایی آن بکاهند، شورای حقوق بشر سازمان ملل بارزترین نمونه این واقعیت است.
ایالات متحده همچنان قدرت اصلی ناتو خواهد بود و همچنان هیچ جایگزینی وجود ندارد اما ما باید اصرار داشته باشیم که با گذشت زمان، اعضای اروپایی ناتو بار بیشتری را برای امنیت اروپا به دوش بکشند تا ما بتوانیم بر روی آسیا تمرکز کنیم و در درازمدت، ناتو باید با این واقعیت دست و پنجه نرم کند که چین، به همان اندازه که برای آمریکاییها تهدید محسوب میشود برای اروپاییها نیز تهدید بشمار میآید.
اما مساله مرکزی در این جریانات انتخابی است که ما باید بکنیم: آیا برای فرزندانمان دنیایی را به جا میگذاریم که توسط مردمان آزاد شکل گرفته یا جهانی که توسط دیکتاتورهای ظالم آنرا شکل میدهند.