نعیم نجفی
خاورمیانه دستخوش تغییرات سرنوشت سازی است، توافقنامه صدساله سایکس پیکو به پایان رسیده و همچنین صدمین سال پیماننامه لوزان نیز رو به اتمام میباشد کە تقسیمات کشورهای منطقه و تقسیم سرزمین کوردستان مابین آنها بر مبنای آن دو عهدنامه شکل گرفته است.
کوردها در آن پیماننامهها نهتنها در قالب کشور واحد کوردستان که حتی در شکل تجزیهشده و در چند دولت جدا از هم نیز نادیده گرفتهشده بودند. درواقع کوردها بدون هیچ رفراندومی و بدون اطلاع خود در میان چند کشور تجزیه شدند. به همین دلیل کوردها اولین ملتی بودند کە علیه این قراردادها شوریدند و هنوز آتش این شورشها روشن است. با این حال همانند بحبوحه جنگ جهانی اول و دوم، ابرقدرتها مجددا بر تحرکات خود در خاورمیانه افزودهاند و مدام در حال تجدیدقوا هستند. بهگونهای که نظر بسیاری از تحلیلگران سیاسی و امنیتی را بهسوی خود جلب کرده است و اکثرشان بر این نظرند که بوی تغییراتی اساسی به مشام میرسد.
صدسال مبارزه کوردها و عملکرد خشن و غیرانسانی دولتهای حاکم بر کوردستان علیه خواست عمومی آنها، مسئله کورد را در سطح جهان مطرح کرده است. از طرفی تجربه حکومتداری اقلیم کوردستان و همچنین کوردستان سوریە در برخورد با اقلیتهای دینی، مذهبی و قومی، همچنین جایگاه ویژه زنان در امورات حکومتداری و بخصوص نبرد چند سال اخیر دو اقلیم کوردی علیه تروریسم بینالمللی بەخصوص داعش، لابی حل مسئله کورد در جهان را مصممتر کرده است، همزمان نیز جهت مهار سلطهطلبیهای برونمرزی ایران و ترکیە و خارج کردن کارتهای فشار انرژی، آب و ... در دست آنها، غرب را نیز بیشتر از هر زمان بە سوی حل مسئله کورد سوق داده است؛ که در روزهای اخیر قرارداد نفتی شرکتهای آمریکایی در کوردستان سوریه به همین منظور بوده است تا به موجودیت بخشی دیگر از کوردستان مشروعیت بینالمللی ببخشد.
اکنون کە هم ترکیه و ایران اهمیت ویژه خود را برای غرب ازدستدادهاند و هم جنبش کوردها به مرحلهی غیر انکار رسیده است. در این میان، چه ایران کنونی و چه ایران پسا آخوند با توجه به اینکە پروسهی ادغام و همشکل سازی افراد یا گروههایی فرهنگی متفاوت در فرهنگ حاکم یا همان اعمال سیاستهای همگون سازی حاکمیتهای پی در پیش و تفریس ملیتهای غیر فارس با شکست مواجه شده است، این کشور را بر سر دوراهی دشواری قرار داده؛ یا غوطهور شدن در جنگی داخلی و احتمال تجزیه این کشور، یا پذیرفتن حقوق سیاسی و فرهنگی کوردها در درون مرزهای خودش که آنهم مستلزم تغییر، هم در قانون اساسی این کشور است و هم ذهنیت آن دسته از مردم کە نزدیک به ١٠٠ سال است متأثرند از آموزش بر مبنای انکار حقوق ملیتهای غیر فارس. به نظر میرسد راه دوم را انتخاب کردە باشند. چرا که در سالهای اخیر چه مسئولان بلندپایه ایران و چه رهبران اپوزیسیون مکرر بر طبل تهدید تجزیه علیه ایران میکوبند و همزمان طیف دیگر مانند محمد خاتمی رئیسجمهور پیشین ایران بهعنوان چهره اصلاحطلب، محسن رضایی از چهرههای سیاسی و امنیتی و برخی از نمایندگان مجلس، از فدرالی کردن ایران سخن به میان میآورند و همزمان نیز بخشی از روزنامهنگاران خارجنشین نیز عمیقا به این موضوع میپردازند، درواقع با این تقسیمکار هم تهدید را گوشزد میکنند هم گزینه مقابله با تجزیه ایران. همانگونه اشاره شد هدف آماده کردن ذهنیت همان جامعه است، تهدیدی کە باید از زبان غیر سیاسیها هم ابراز شود، کە متن انتشاریافته سهراب پورناظری نیز در راستای همان سیاست است و درواقع دیکته دستگاههای امنیتی به اوست، تا این تهدید را نیز از زبان یک هنرمند مطرح کنند و پازل این بازی را تکمیل؛ تا بلکه بتوانند آن فضایی که مدنظرشان هست را فراهم کنند. همچنین از سوی دیگر نیز سازمان مجاهدین خلق بەعنوان یکی از اپوزیسیون قدرتمند ایرانی، حق خودمختاری را برای کوردها در برنامههای خود گنجانده است و در این راستا حزب خبات را برای پیشبرد برنامههایش در داخل جنبش کوردی هدایت میکند؛ هرچند که این حزب تاکنون در جامعه کوردستان جایگاه و پایگاه عمیقی ندارد و حتی برای عموم مردم ناشناخته مانده است.
در ادامه همین تلاشها، حاکمیت کنونی ایران نیز در ١٠ تیر ١٣٩٨ با احزاب کوردستانیی که در برنامه آنها فدرالیسم یا خودمختاری گنجاندهشده است همانند احزاب دمکراتها و کوملەها، سلسله مذاکراتی را در کشور نروژ انجام داد که همین نوع مذاکرات نیز از جانب اپوزیسیون ایرانی با همان احزاب انجامگرفته است.
بهصورت کلی اینها همه نشان از آن دارد که مسئله کورد به مرحلهی غیر قابل انکار رسیده است و جناح ایرانی چه تحت لوای حکومت و چه اپوزیسیون سعی دارند این مسئله را با امتیازاتی سطحی کنترل کنند.
اما این پایان بازی نیست، در مطلبی کە پورناظری منتشر کرد، کدهای دیگری نیز نهفته است کە بهانهای میشود تا به این قسمت بازی و برنامه ایران و اپوزیسیون در این خصوص هم بپردازیم؛ که تعریف فدرالیسم مدنظر آنها برای کوردها چیست. واقعیت امر این است جمهوری اسلامی ایران و همچنین طیف پان ایرانیست و حتی پانترکیسم که سه قطب مخالف هستند اما در مثلثی متفق، علیه آینده کوردستان دست به عمل شدهاند. بدون شک آنها مسئله کورد را از مهاباد تا کامیاران در ذهن و سیاستهای خود لحاظ کرده و در رابطه با مناطق جنوبی کوردستان تحت سلطه خود سیاستی دیگر در پیشگرفتهاند. آنها بعد از چند دهه فعالیت جهت همگون سازی و فارس گردانی کورد کە با شکست مواجه شد این بار به سیاست ناهمگون سازی روی آوردهاند. در راستای همین سیاست ناهمگون سازی، سهراب پورناظری در مطلبش خود را یک کرد کرمانشاهی میداند نه کورد؛ کرد کرمانشاهی را تافتە جدا بافته از کلیت کورد دانستە، درواقع با این اقدامات درصدد تجزیه ملت کورد در مناطق جنوبی کوردستان بخصوص کرماشان هستند. تا این مناطق را جدای از مسئله کورد قلمداد کنند.
در سالهای اخیر فرکانسهایی از گفتهی مجری شبکه من و تو اینکه خطاب به یک کرماشانی میگوید سنندجیها شما را کورد پلاستیکی مینامند تا اظهارنظر پورناظری و تلاش پان ترکها با پیجهای فیکشان با نام لر جهت اختلافافکنی با کورد تا دستگیریهای گستردە فعالین کورد در کرماشان توسط دستگاههای امنیتی، همگی یک گیرنده را دنبال میکنند؛ و آن گیرنده تنها جنوب کوردستان با مرکزیت کرماشان هست که باید از پروسه حل مسئله کورد کنار گذاشته شود.
چراکه کرماشان نقطه ثقل کوردستان است، از این جهت هرگونە افزایش فضای کوردی در این استان، متروپل پانایرانیست و سلطەش بر آن مناطق را با چالش مواجه میکند. بەهمین دلیل باید ریشه کوردیش را بخشکاند یا مسیر آن را از مسئله کورد جدا کنند. کە در همین راستا نیز با آغاز حاکمیت پهلوی تاکنون برای حفظ بقا و سلطەیشان بر کرماشان دست بە هر اقدامی میزنند.
به همین حیث آنها اکنون میخواهند پیش از هر چیز و قبل از هر تغییری، کوردها را در مناطق جنوبی ازلحاظ ذهنیتی تحت عناوین گویشهای مختلف هرکدام را به زبانی مستقل تبدیل کرده و با افزودن ستانهای گوناگون مانند کلهرستان و لکستان هرکدام را در جغرافیایی مستقل و محدود قرار دهند و با برجسته کردن تعصبات شهری و ایلی، مذهبی و دینی دامنه تفرقهافکنی، دودستگی و کوردستیزی را گسترش دهند؛ و اینکه در این روزها ما به مکرر شاهد زایش گویشهای جدید کوردی در کرماشان و افزودن پسوندهای ایلی و مذهبی و شهری و گویشی بە کلمه کورد هستیم امری طبیعی نیست و همانند لک و لر بهمرور زمان نیز کلمه کورد از پسوند و پیشوند مابقی هم حذف خواهد شد. همانگونه کە لکی را بهعنوان زبان مستقل ثبت کردند و اکنون عدهای تنها مطالبه و خواستهشان تشکیل استانی به این نام است و تمام و کمال به آن بسنده میکنند. هرروزی گلونی را به مالکیت یکی از آنها درمیآورند و مابقی را هم علیه آن میشورانند، روزی کلهر را لر مینامند و لر را ضد کورد جلوە میدهند، روز دیگر سوران را به آسمیله کردن کلهر متهم میکنند. بدین شکل هم هویتهای مستقل برای لک و لر و کلهر و... فراهم میکنند هم به دامنه اختلافها میافزایند. بدین شکل آنها را وارد فضایی میکنند کە تنها برای یک نام میجنگند نه محتوا و مطالبات سیاسی و اقتصادی.
جدای از اقدامات نرم، آنها نیز از اکنون با ترفندهای اطلاعاتی قصد ترور شخصیتی و همزمان حذف فیزیکی افرادی را دارند کە به روشنگری علیه این توطئه میپردازند و با توجه به حوزه نفوذ آنها و پایگاه مردمیشان میتوانند سدی در مقابل این اقدامات واقع شوند. همزمان نیز مسئله ترور سهیلا داودیان کلهر مستثنا از این امر نیست، سهیلا داودیان فعالیتی آن چنینی علیه جمهوری اسلامی نداشته است، اما آنچه آن طیف را به این اقدام سوق میدهد، دو دلیل عمدە دارد، پیشینه تاریخی خانواده او در میان مردم کلهر به عنوان مردمانی که بخش مهمی در معادلات آینده کوردستان تحت سلطه ایران میباشند و همچنین ایستادگی او در مقابل آن طیف که این روزها کلهر را جدا از مسئله کورد میدانند. همزمان نیز دیگر فعالین کورد در حوزه کرماشان و ایلام و لرستان کە امکان حذف فیزیکی آنها فراهم نیست و یا اینکە نباید حذف شوند، مورد ترور شخصیتی واقع میشوند آنهم به اینگونه کە یا با داستان و پروندههای ساختگی با آبروی آنها بازی میشود، یا اینکە فضای بی اعتمادی را علیه آنها بست میدهند و آنها را وابسته به دستگاههای امنیتی نام میبردند. تا بدین شکل بتوانند از حوزه نفوذ و تأثیرگذاری آنها بکاهند.
آنچه این طیف متفق دنبال میکنند، تجزیه درون ملتی است تا بتوانند با ایجاد اختلاف بین لر، لک، کلهر و سوران، مسیر خواست عمومی بخش عظیمی از ملت کورد و جغرافیای فوق استراتژیکش مانند کرماشان را تغییر دهند تا همچنان این بخش از کوردستان جهت به یغما بردن سرمایهاش تحت اشغال و سلطه آنها باقی بماند.
از جنبهی دیگر نیز قرار گرفتن کورد حتی در قالب ایرانی فدرال البته به شکلی متحد و جغرافیایی واحد نه تجزیهشده و محدودشده به استان کوردستان میتواند معادلات در ایران را کاملا به نفع ملت کورد تغییر دهد؛ و دیگر مرکز نخواهد توانست با اعمال تبعیض سیاسی و اقتصادی آن مناطق را در فقر و عقب مانگی غرق کند؛ در غیر این صورت اگر مناطق جنوبی کوردستان مانند کرماشان، ایلام و لرستان را در همان ترکیبیهای استانی باقی بگذارند یا آنها را تجزیه کرده و در فدرالیته های کوچک تقسیم کنند یا لک و کلهر و.. صاحب استانی شوند. در این معادلات بدون شک از قدرت تأثیرگذاری آنها کاسته و در آینده تغییرات در ایران بدون هیچ نقشی سرخورده خواهند ماند.
با این نوع نگرش و اقدامات پشت پرده، عملا دمکراتیزاسیون کردن ایران امکانپذیر نیست و هیچگاه منافع سلطه طلبانه مرکز این اجازه را نخواهد داد در درون مرزهایش کورد به قدرت تأثیرگذاری برسد و عملا نمیتوان به آن خوشبین بود. تجربه فدرالیسم در عراق هم نتوانست راه بر زیادهخواهی و سلطهطلبی علیه کوردها ببندد. به نظر میرسد تنها هدف کورد باید برای تشکیل یک کیان سیاسی مستقل باشد و باید خود را در گرداب مطالبات جزئی، همچون حق تدریس، حق کولبر و... که روش نظامهای استعمارگر برای تقلیل خواستهها به مسائلی در این سطح و هدر رفت انرژی جامعه به سمت و سویی بیخطر است، گرفتار نیایند؛ و تنها خواسته و مهمترین خواسته، ایجاد یک کیان سیاسی است که باید مدنظر سیاسیون، فعالین باشد و احزاب فوقالذکر نیز نباید خودرا در بازیهای ایذایی و ترفندهای سیاسی ایران و اپوزیسیون تحت لوای فدرالیسم و خودمختاری آنهم در قالبی تجزیهشده گرفتار کنند.
هرچند از طرفی دیگر احزابی همچون پژاک که برنامهای جدا از فدرالیسم و استقلال را دنبال میکند و همچنین احزاب استقلالطلب مانند حزب آزادی کوردستان (پاک)، که در بایکوت تمام آنطرفها قرار دارند، توانستهاند حوزه نفوذشان را تا لرستانات گسترش بدهند که اینها نیز میتوانند، دهنده و گیرنده هر دو طرف میز مذاکره را در معادلات آیندهی حل مسئله کورد در قالب همان فدرالیسمی که مدنظر آنهاست با چالش جدی مواجه کنند. همزمان نیز ثبت ٢١ هزار نظر مخالف علیه پورناظری که کوردها را ایرانی دانسته بود، خود گویای واقعیتی دیگر از بطن جامعه کورد است کە احزاب به تنها نمیتوانند تصمیمگیرنده نهایی برای حفظ کوردها در چهارچوب ایران باشند.
در پایان آنچه باید متذکر شد این است که حل مسئله کورد در خاورمیانه فراتر از سطح کسانی چون پورناظری و حاکمیتش است و به مسئلهای جهانی تبدیل شده؛ چراکه یا خاورمیانه بیشتر از قبل غوطهور در نزاعهای قومی و مذهبی خواهد شد و بر زخمهای سایکس پیکو و لوزان خواهد افزود، یا با حل مسئله کورد بە تدریج پایههای خاورمیانهای دمکراتیک ریخته خواهد شد